English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
off break U کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
one two U ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
cover drive U ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
rugby point U امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
collars U کسب اسان امتیاز ضربه
collar U کسب اسان امتیاز ضربه
bogey U گرفتن امتیاز یک ضربه بیشتراز استاندارد
bogeys U گرفتن امتیاز یک ضربه بیشتراز استاندارد
bogies U گرفتن امتیاز یک ضربه بیشتراز استاندارد
off drive U ضربه به سمت راست
rugby point U 3 امتیاز برای ضربه ازاد یاضربه پنالتی
split the uprights U امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
forehands U ضربه از سمت راست بدن
forehand U ضربه از سمت راست بدن
borrow U ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم
borrows U ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم
borrowed U ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم
standardize U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizing U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardised U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizes U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
dexiotropic U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropous U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
overtime U وقت نامحدودپس از تساوی در امتیاز 41برای کسب دو امتیاز
handicaps U امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
handicap U امتیاز برای ایجاد تعادل امتیاز تعادلی
attention to port U احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. U این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional U چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
hits U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
To lead an idle life. U راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
plain dealing U معامله راست حسینی راست باز
orthotropous U دارای تخمک راست راست اسه
off U خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face U نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft U فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
handicaps U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap U مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
punt U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted U ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response U پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
adjutantship U معینی
underhook U گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
adjutancy U معینی معاونت
he is at a loose end U کار معینی ندارد
stations U درپست معینی گذاردن
inbound U محصور در حدود معینی
stationed U درپست معینی گذاردن
station U درپست معینی گذاردن
cost plus U بعلاوه سود معینی
ageless U بدون عمر معینی
right justify U هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
side step U فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
standardizes U مطابق درجه معینی دراوردن
head for U به سمت معینی در حرکت بودن
standardizing U مطابق درجه معینی دراوردن
orb U بدور مدار معینی گشتن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
tonner U کامیون دارای فرفیت معینی
standardize U مطابق درجه معینی دراوردن
standardising U مطابق درجه معینی دراوردن
standardises U مطابق درجه معینی دراوردن
local option U اختیار تعیین محل معینی
standardised U مطابق درجه معینی دراوردن
predecease U پیش ازواقعه معینی مردن
model U مطابق مدل معینی در اوردن
models U مطابق مدل معینی در اوردن
modelled U مطابق مدل معینی در اوردن
emplace U در محل معینی قرار دادن
modeled U مطابق مدل معینی در اوردن
cross U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses U ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser U ضربه هوک پس از ضربه حریف
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
term insurance U بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
calibrated U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
protraction U نقشه کشی طبق مقیاس معینی
tonner U کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
calibrate U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrates U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrating U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
sclaff U ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
guide left U فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
dimension stock U چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
blood count U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
the U حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
blood counts U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
cover point U محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
section hand U کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
capias U حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
camporee U اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
stage set U تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
time zones U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
forty one billiard U بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
time zone U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
linebreeding U پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
an impersonal verb U فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
precarious U عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
humidistat U اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
packets U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobaric U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
packet U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobar U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
shank U ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
half left U فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست
clearing and switch buying U توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
minister resident U صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
floating fender U زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
hovering acts U قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
bond U سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
placekick U ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
viewport U فرایندی که به استفاده کنندگان اجازه میدهد تا هر عکس انتخاب شده را در محل معینی روی یک صفحه نمایش قراردهند
helmzhold resonator U محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
gyrodyne U رتورکرافتی که رتورهای ان هنگام برخاستن شناورماندن فرود و جلو رفتن تنها دردامنه معینی از سرعت توسط موتور کار میکند
do while U یک دستور برنامه نویسی زبان سطح بالا که تا موقعی که شرایط معینی وجود داشته باشد دستورالعملهای حلقهای را اجرا میکند
grand larceny U سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
future perfect tense U زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
prerogatives U امتیاز
runs U یک امتیاز
prerogative U امتیاز
run U یک امتیاز
concessions U امتیاز
upper hand U امتیاز
charters U امتیاز
chartering U امتیاز
chartered U امتیاز
plus U امتیاز
concession U امتیاز
game bird U یک امتیاز
prominence U امتیاز
franc U امتیاز
francs U امتیاز
franchise U امتیاز
point U امتیاز
franchises U امتیاز
exclusiveness U امتیاز
licences U امتیاز
royalty U حق امتیاز
rectums U امتیاز
rectum U امتیاز
pre eminence U امتیاز
scoreless U بی امتیاز
lease U امتیاز
leases U امتیاز
distinctions U امتیاز
distinction U امتیاز
royalties U حق امتیاز
priviege U امتیاز
pas U امتیاز
privilege U امتیاز
score U امتیاز
scored U امتیاز
scores U امتیاز
prominency U امتیاز
charter U امتیاز
scorelines U خط امتیاز
credit U امتیاز
licenses U امتیاز
licence U امتیاز
credits U امتیاز
advantage U امتیاز
ad U امتیاز
pre-eminence U امتیاز
credited U امتیاز
crediting U امتیاز
ads U امتیاز
act of grace U امتیاز
scoreline U خط امتیاز
constrictor U گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
precedence U امتیاز سابقه
worst- U امتیاز اوردن
worst U امتیاز اوردن
converted U امتیاز گرفتن
converts U امتیاز گرفتن
loves U امتیاز صفر
foot score line خط امتیاز انتهایی
magna cum laude U با امتیاز زیاد
loved U امتیاز صفر
convert U امتیاز گرفتن
love U امتیاز صفر
maritime lien U امتیاز دریایی
odd U امتیاز دادن
odder U امتیاز دادن
set point U اخرین امتیاز
perfect score U امتیاز کامل
decision U برنده با امتیاز
decisions U برنده با امتیاز
match points U اخرین امتیاز
law of advantage U قانون امتیاز
aces U امتیاز سرویس
ace U امتیاز سرویس
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com